زمان(Time) چیست؟
در فرهنگ لغات و از زبان دانشمندان تعاریف متنوعی از کلمه «زمان» به چشم میخورد، بعنوان مثال:
- آنچه که توسط ساعت اندازهگیری میشود.(فیزیکدان: آلبرت انیشتین)
- آنچه که مانع بروز حوادث و رویدادها بطور همزمان میگردد.(فیزیکدان: جان ویلر و دیگران)
- پیوستاری خطی از لحظهها.(فیلسوف: آدولف گرونبام)
- پیشرفت پیوسته و نامحدود وجود و رویدادها در گذشته، حال و آینده به عنوان یک کل در نظر گرفته میشود.(فرهنگ لغت آکسفورد)
- کمیت پیوسته و قابل اندازه گیری که در آن رویدادها به ترتیب از گذشته تا حال به آینده رخ میدهند.(Science Dictionary)
آیا چیزی که توسط ساعت اندازهگیری میشود زمان است یا محاسبه مقدار جا به جایی زمین ناشی از گردش به دور خودش و خورشید؟ و بنابر این تعریف، اگر کسی روی کره ماه باشد، برای محاسبه زمان سپری شده باید گردش زمین را اندازهگیری کند یا برای او زمان مفهوم دیگری پیدا میکند؟ آیا ساعتی که روی کره ماه استفاده میکنیم همین ساعتی است که روی کره زمین بکار میگیریم؟
آیا زمان، مانند نیروی جاذبه زمین یا اصطکاک که مانع حرکت اجسام میشوند دارای نیرویی است که مانع بروز رویدادها در زمانهای بخصوصی شود؟
چه ادلهای برای اثبات خطی بودن پیوستار زمان در مقابل منحنی بودن آن وجود دارد؟
چرا گذشته و آینده مانند حال در محدوده تعریف زمان جای دارند در حالی که گذشته رخ داده و غیرقابل تغییر است و آینده رخ نداده و تنها قابل پیشبینی است و هر دو هم گذشته و هم آینده از دسترس ما خارج هستند؟ از طرفی حال را چه دوره زمانی تعیین میکند، این ثانیه یا این دقیقه یا این ساعت یا این روز یا ...؟
از یونان باستان تا به امروز تعریف «زمان» یکی از مناقشه برانگیزترین مباحث بین فلاسفه بودهاست، به گفته ارسطو «زمان ناشناختهترین، ناشناختههاست» این جمله نشاندهنده میزان پیچیدگی هستیشناختی زمان و دیگر مباحث مرتبط با آن است.
دو سری زمانی به لحاظ فلسفی برای توصیف متفاوت از رابطه ترتیب زمانی میان رویدادها(Events) توسط جان مک تاگارت در سال 1908 ارائه شده است، سری- الف(A-Series) که رویدادها را براساس ترتیب زمان وقوع آنها از گذشته به حال تا آینده مرتب میکند و سری-ب(B-Series) که رویدادها را با توجه به رویدادهای پسین و پیشین هر یک بدون توجه به زمان وقوع آنها به لحاظ تاریخی، مرتب میکند. علاوه بر این دو سری، سری-ث(C-Series) نیز توسط این فیلسوف انگلیسی ارائه شد. سری-ث فقط ترتیب رویدادها را لحاظ میکند و قائل به نقطه آغاز و پایانی برای رویدادها نیست بطوریکه امکان مشاهده رویدادها از هر طرف مقدور است و تغییری در نتیجه ایجاد نمیکند.
فیزیکدانها و فیلسوفهایی که به وجود زمان به شکل گذشته، حال و آینده معتقد هستند در دسته سری-الف قرار میگیرند. این دانشمندان معتقدند با گذشت زمان رویدادها به شکلی پویا از حال به گذشته و از آینده به حال تغییر وضعیت میدهند، به این ترتیب رویدادها ایستا نبوده، دارای جهتی یک سویه و ترتیبی مشخص میباشند.
دانشمندانی که به رویدادها سری-ب را نسبت میدهند، بیشتر به تغییر وضعیت رویدادها در سری-الف انتقاد میکنند چرا که بعنوان مثال بین رویدادهای «ظهور ارسطو در یونان»، « ظهور هیتلر در آلمان»، «جنگ جهانی دوم» و «جنگ جهانی سوم»، وضعیتهای گذشته، حال و آینده نسبت به یکدیگر در حال تغییر است. در حالی که رویدادهای «ظهور ارسطو در یونان» و «ظهور هیتلر در آلمان» نسبت به «جنگ جهانی سوم» هر دو گذشته محسوب میشوند اما در همان حال « ظهور هیتلر در آلمان» نسبت به «ظهور ارسطو در یونان» آینده به حساب میآید و در حالی که «جنگ جهانی دوم» نسبت به «جنگ جهانی سوم» گذشته در نظر گرفته میشود اما با «ظهور هیتلر در آلمان» همزمان است. یعنی هر رویداد نسبت به رویدادی دیگر میتواند گذشته باشد و در همان زمان نسبت به یک رویداد دیگر وضعیت حال یا آینده را داشته باشد. به همین دلیل این دانشمندان ترتیب پیش یا پس بودن رویدادها را نسبت به یکدیگر در اولویت قرار داده، وضعیتهای گذشته، حال و آینده را معتبر نمیدانند و از طریق تعیین رویدادهای پیشینی و پسینی هر رویداد وضعیتی ایستا برای هر رویداد تعریف میکنند.
و بالاخره، دانشمندانی هم ترتیب وقوع رویدادها را معتبر میدانند اما برای این ترتیب جهت قائل نیستند، سری-ث را مرجع استدلال خود میدانند. گهواره نیوتن مثال خوبی برای نشان دادن اهمیت ترتیب بدون تأکید بر جهت است. گویها در گهواره نیوتن به ترتیب حرکت را به یکدیگر انتقال میدهند اما جهت حرکت بین آنها دائما در حال تغییر است در واقع جهت حرکت مسئله گهواره نیوتن نیست بلکه انتقال نیروست که اهمیت دارد. ویژگیهای سریهای شرح شده در جدول زیر بصورت خلاصه آورده شده است.
پذیرش هر یک از سریهای زمانی شرح داده شده پیامدهای هستیشناختی متفاوتی را در پی دارد و نگاه بیننده را به جهان و پدیدههای آن تحت تأثیر قرار میدهد.
تئوری زمانی A(A Theory of Time) برپایه سری زمانی الف تعریف میشود و اصالت را به زمان حال میدهد، طرفداران این نظریه حضورگرا(Presentism) نامیده میشوند که آینده را ناشی از توهم و گذشته را امری ذهنی میشمارند.
تئوری زمانی B(B Theory of Time) بر پایه سری زمانی ب تعریف میشود و گذشته و حال و آینده را همزمان موجود میداند، طرفداران این نظریه ابدگرا(Eternalism) نامیده میشوند و تفاوت حال با گذشته را در هستی شناختی نمیدانند بلکه در معرفت شناختی ناشی از عدم دسترسی بشر به گذشته و آینده میدانند.
بعبارت دیگر، تغییر وضعیت در تئوری زمانی A به رابطه رویداد با مشاهدهگر مربوط است نه خود رویداد، یعنی در حال، گذشته یا آینده قرار گرفتن رویدادها در ارتباط با یک شخص یا یک رویداد و از این قبیل معنادار میشود در حالی که در واقعیت رویداد تغییری بروز نکردهاست. بعنوان مثال، «آدلف هیتلر در سال 1934 رهبر آلمان شد» یک واقعیت است و گذر زمان تغییری در درستی آن ایجاد نمیکند اما، « آدلف هیتلر هشتاد و هفت سال پیش رهبر آلمان شد» واقعیتی است که صحت آن شامل مرور زمان میشود. بنابراین نگرش طرفداران نظریه زمانی B به رویدادها بگونهای است که موجب تمایز عینی بین گذشته و حال و آینده نمیشود. این تفاوت در رابطه با مکان رویدادها نیز وجود دارد، با اشاره به عبارت «اینجا» و «آنجا» یا «دور» و «نزدیک»، در واقع همه مکانها با یک چاچوب مرجع ثابت مقایسه میشوند در صورتی که حضور مکانی هم امری نسبی است و به کیفیت ذاتی رویدادها ارتباطی ندارد.
در مقابل طرفداران نظریه A استدلال سادهای ارائه میکنند. تصور کنید سردرد دارید و پس از رفع سردرد، میگویید «خدایا شکرت که تمام شد». طرفداران نظریه ای استدلال می کنند که نظریه B نمیتواند این جمله را معنا کند چون طبق نظریه B، به نظر عجیب میرسد که سپاسگزار باشیم که سردرد زودتر از سپاسگذاری ما محو شده باشد زیرا بر طبق این نظریه، سردرد و سپاسگذاری هر دو به ترتیب وجود دارند. البته اکثر افرادی که می گویند "خدایا شکرت که تمام شد" حتی به گفته خودشان هم فکر نمیکنند ولی آنها معتقد به سپری شدن سردرد و نبود آن هستند.
تئوری زمانی C(C Theory of Time) برپایه سری زمانی ث تعریف میشود که تنها تفاوت آن با سری زمانی ب، بیجهت بودن است. در این شرایط با توصیف جهان به شکلی که با چرخش زمان به عقب، توصیفی معادل همین جهان ارائه شود جهانی معادل همین جهان خواهیم داشت. همچنین بیجهت بودن زمان، بیجهتی مکان در فضا را تداعی میکند، هرچند روی کره زمین پایین به معنای نزدیکتر شدن به مرکز کره زمین است اما در فضا مفهوم بالا و پایین وجود ندارد.
با این حال، عدم تقارنهای قانونمند در زمان جهتدار بودن آن را بیشتر به ذهن متبادر میکند، انواع فرآیندهایی که به طور سیستماتیک با توجه به زمان نامتقارن هستند، نمونههای پارادایم «جهتهای» معروف زمان هستند مانند جهت کیهانی، جهان به سمت آینده منبسط میشود و به سمت گذشته منقبض میشود، یا جهت الکترومغناطیسی، امواج الکترومغناطیسی از منبع به سمت اطراف منبسط میشوند و در نزدیکی منبع همگرا هستند و جهت ترمودینامیکی، آنتروپی ترمودینامیکی سیستمها به سمت آینده و نه به سمت گذشته افزایش مییابد. همچنین مجموعهای آشناتر از جهتها وجود دارد که زیربنای درک روزمره ما از نحوه کار اشیا در جهان هستند، بعنوان مثال، بیشتر قطعات موسیقی از نظر زمانی نامتقارن هستند، به این معنا که اگر از راست به چپ بر روی نت پخش شوند، یک قطعه موسیقی متفاوت نواخته خواهد شد، یا در رابطه بین جهت زمان و جهت علیت، علل زودتر از اثرات آنها بروز میکنند و نه دیرتر، رویدادها به آنچه که قبلا واقع شده وابسته هستند نه به رویدادهای بعد از خود، ما میتوانیم برای اهداف آینده برنامهریزی کنیم نه برای اهداف گذشته. با توجه به موارد گفته شده به نظر میرسد پشتیبانی مفاهیم حاکم بر قوانین طبیعت از نظریه سی چندان قوی نیست.
از بین سه تئوری زمانی فوق تنها تئوری زمانی B از نظریه نسبیت انیشتین حمایت میکند. طبق نظریه نسبیت خاص انیشتین، زمان قطعاً بخشی جدایی ناپذیر از ساختار جهان است و نمیتواند جدا از جهان وجود داشته باشد، اما اگر سرعت نور تغییر ناپذیر و مطلق باشد، فضا و زمان باید انعطافپذیر و نسبی باشند تا با سرعت نور سازگار شوند. نسبی بودن زمان به معنای تغییر آن براساس سرعت حرکت اجسام نسبت به یکدیگر و نسبت به مختصاتی که در آن قرار دارند است. از طرفی هر چه سرعت حرکت به سرعت نور که مطلق است نزدیکتر شود میزان گذر زمان کاهش پیدا میکند و در صورتی که بتوان به سرعت نور دسترسی پیدا کرد زمان متوقف میشود و در این حالت همه وضعیتهای زمانی گذشته و حال و آینده در دسترس قرار میگیرند.